شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

"شب هشتم" رو در آدرس زیر دنبال کنید:

https://sapp.ir/shabehashtom

صبـح شـد و بانـگ الرحیـل برخاست و قافلـه عشـق عـازم سفر تاریـخ شد... خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در "شـب هشتــم" سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هَیهاتَ ما ذلکَ الظَّنُّ بِک - ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟
راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرّحیل هر صبح در همه جا برمی خیزد، و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
الرّحیل! الرّحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کش کشانه به خویش می خواند.
شهید سید مرتضی آوینی-فتح خون-مناظره عقل و عشق


گفت: اگر برای خداست پس بگذار گمنام باشم....

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اعلامیه شهید علی محمد رمضانی بیدگلی


سی (و یک) سال گذشت...

از روزی که گفتی:

آن عزیزی که از این خانواده رفته، برای خود رفته، من نیز به سهم خودم می روم...

از روزی که نوشتی:

شیعه حسین ابن علی(ع) هستم، و محال است نسبت به خطرهایی که به اسلام می رود بی تفاوت باشم.

 

سی (و یک) سال گذشت...

از روزی که هنگام آخرین وداع با مادر چشم انتظار خود گفتی:

مادر جان، این بار آخر است که می روم.

و سمت راست صورت خود را نشان دادی و گفتی:

خوب نگاه کن مادر، گلوله به همین جا برخورد می کند...

 

و خاله را که می خواست به مقصد نزدیکی برسانی اش؛ در کوچه و خیابان ها گرداندی و گفتی:

این دور را برای یادگار زدیم. چند روز دیگر مرا به روی دست ها می آورند و می گویند: "این گل پرپر ماست، خمینی رهبر ماست".

 

و سی (و یک) سال گذشت...

از روزی که در معرکه والفجر 8، خمپاره 60 نامرد، تو را هنگام نماز ظهر آسمانی کرد.

و در کربلای فاو، عاشورای خود را در آب و آتش رقم زدی...

 

و می گویند: شهیدی که در آب شهید می شود، اجر دو شهید دارد. و تو نیز؛

چرا که برای مولای خود به آب و آتش زده ای...

 

شهید علی محمد رمضانی بیدگلی 


شهید علی محمد رمضانی بیدگلی، در بهمن ماه 1364، در عملیات والفجر 8، در منطقه نعل اسبی اطراف فاو، به شهادت رسید، در حالی که بیش از 3 سال از مفقود الاثر شدن برادرش علیرضا می گذشت.


شهید علی محمد رمضانی بیدگلی 


یا مرتضی مددی

 

بعدنوشت:

+ در این میان، جای خالی والده بزرگوار شهیدان علیرضا و علی محمد رمضانی، حاجیه خانم سلمانی، بیش از پیش حس می شود...

 

  • عبدالله قاسمی
  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم


یادواره شهدای روحانی 95

  

- یادواره شهدای روحانی هر ساله در دو قسمت جداگانه و توسط حوزه های علمیه امیرالمومنین(ع) و المهدی(عج) و فقط به نام شهدای روحانی محدوده همان حوزه برگزار می شد، ولی امسال مسئولان دو حوزه با همکاری یکدیگر یادواره ای مشترک را در مصلای نماز جمعه برگزار کردند که می توان از آن به عنوان نکته ای مثبت یاد کرد.

 

- در این چند سالی که یادواره برگزار می شود، کمتر به خودِ شهدای روحانی، خصوصا شهدای روحانیِ مربوط به این منطقه پرداخته می شود و «فقط تصویری از آن ها در گوشه ای از مجلس که کمترین دید را دارد به حال خود رها می شود». نه کلیپی، نه وصیت نامه و زندگینامه ای و نه حتی بردن نامی از آن ها!

 

- وجه مشترک برنامه هر ساله این است که یادواره بیش از داشتن فضای صرفاً شهدایی و ماندن در همان زمان، رخدادی بصیرتی و آگاهی بخش و درس آموز با توجه به سیره شهدا و اهداف انقلاب می باشد و البته «تقریبا اکثر این وجهه را سخنران جلسات ایجاد کرده»، و برنامه دیگری به این منظور کمتر دیده شده است (برگزار کنندگان همواره تمامی وقت و زحمت خود را صرف فضا سازی می کنند). و اگر برخی ضعف ها برطرف شوند، می توان از آن به عنوان نکته ای مثبت و پیش برنده جامعه یاد کرد.

 

- دو سه سالی بود که در یادواره شهدای روحانی حوزه المهدی(عج)، شیخ احمد پناهیان سخنرانی می کرد. از ویژگی های بارز ایشان این بود که «خود رزمنده بوده و آشنایی و تسلط خوبی به خاطرات و خلقیات شهدا و نیز مفاهیم دینی و قرآنی داشتند. با خاطرات شهدا و مفاهیم دینی سخنان خود را آغاز و در ادامه با توجه این صحبت های اولیه خود به مسائل سیاسی و بصیرتی روز می پرداختند و در آخر نیز ذکر توسلی متناسب با فضای جلسه داشتند» که الحق نیز جلسات ایشان خیلی خوب از آب در می آمد و با ظرافت و هنر خاصی مجلس را اداره می کردند.

 

- در یادواره امسال اما، سخنران، حجت الاسلام نبویان، با همه معروفیت و اطلاعات کافی در حوزه مسائل سیاسی و علیرغم گرم شدن جلسه، خیلی مطابق با عنوان و انتظارات از جلسه پیش نرفت. بعد از بسم الله که گفت، مستقیم رفت سر مسائل سیاسی و برجام و ... و تا آخر نیز نه ذکر توسلی و نه نامی و یاد و خاطره ای از شهدا. و کل یک ساعت و ربع را مشغول افشاگری شد. هر چند تسلط کافی داشت و تقریبا خلاف واقع نمی گفت، ولی توقع ها از یک یادواره شهدا با یک جلسه صرفاً سیاسیِ متفاوت است. و اگر بعد از ایشان مداحی نمی گذاشتند، تقریبا اسمی از شهدا در این جلسه برده نمی شد.

 

-  جدای از جلسه یادواره شهدا، کلا بیان مستقیم مسائل سیاسی و این که مستقیما کسی را رد یا تایید کنی و نظر خود را مستقیما به مردم بگویی (اگر اسمش را القای نظرات نگذاریم)، روش خیلی مطلوب و موفقی به نظر نمی رسد. گاهی با دیدن شرایط این گونه، ناخودآگاه سخنرانی آقای طائب در مهدیه تهران، پس از انتخابات 88 در ذهن متبادر می شود که در پخش مستقیم رسانه ملی از خیلی ها مستقیما اسم برد و آن ها را محکوم کرد. این روش معمولا وقتی به کار می رود که می خواهیم ضعف ها و کم کاری های چندین سال خود را در یک لحظه جبران کنیم!! و شاید اثرات کوتاه مدت مطلوبی داشته باشد ولی یقینا در بلند مدت اثرات معکوس خواهد داشت.

 

یا مرتضی مددی

 


بعدنوشت:

+ چندتا جوان پیدا می شن و بدون هیچ چشم داشتی می خوان یه کاری برای انقلاب و برای این اوضاع خراب جامعه انجام بدن، وقتی جایی مثل ستاد نماز جمعه اینقدر بهشون گیر می دن و سخت می گیرن، آدم از بقیه چه توقعی می تونه داشته باشه؟! حالا کار نداریم که به یه گروه حزب الهی دیگه هم برای دهه فجر قول دادند و بعد از این که کلی تبلیغات شده برای محل برگزاری، آقایون براحتی هر چه تمام تر زدند زیر قولشون و از هر کی می پرسی طوری وانمود می کنه که انگار روحش هم خبر نداره!

++ گاهی احساس می شه لیاقت برخی افراد به ظاهر موجه، در حد همین چند تا جنگ شادی جلف و مزخرفه که چند تا کوچه اون طرف ترشون برگزار می شه.

+++ بعضیا واقعا هیچ صفت زشتی نمیتونه به اندازه کافی توصیفشون کنه. با پر رویی تمام با کفش میان روی فرش های مصلای نماز جمعه و روی صندلی می نشینن انگار نه انگار که این جا نماز می شه. 

  • عبدالله قاسمی
  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم



شهید ابراهیم نوحیان


 ماجون من؛ 

حاجیه خانم خموشی، زن اوسا قنبر خدابیامرز؛

یا بهتر از همه بخواهم بگویم "مادر بزرگوار شهید ابراهیم نوحیان".


اولین مادر شهید "شب هشتمی" ، در هیئت قاسم ابن الحسن(ع(،

اولین وارث "مادر حسین" در این هیئت؛

امروز، یکشنبه سوم بهمن 1395، 

با دلی تنگ، رهسپار دیدار فرزند شهیدش شد و خاطره سفر ابدی ننه حاجی(والده شهیدان رمضانی) در یکشنبه 24 آبان 1394 را زنده کرد...

 

مادر شهید، مادر شهید است، فرقی نمی کند، چند فرزند و کدام فرزند، 

مادر همه بچه هایش را عاشقانه دوست می دارد و همین حب فرزند است که به ایثارش ارزش می بخشد.

 

ولی مادر شهید نوحیان، یک ویژگی بارز داشت، 

و آن اولین بودن بود...

هنوز در محله شهیدی را روی دست ها نیاورده بودند و کسی اینطور نمی دانست شهادت یعنی چه؟ و این که رفیقت با آغوش باز خود را فدا کند، یعنی چه؟ و هنوز در این محله هیچ مادری نمی دانست که چگونه می توان با دلی خون، اما راضی به رضای خدا، (این بار اما) ابراهیم را به قربانگاه فرستاد؟!...

 

اما مادر شهید نوحیان، دلیرانه و زینب گونه، همه این ها را به جان خرید و در پیشاپیش همه شیر زنان فداکار این هیئت، شد اولین مادر شهید هیئت حضرت قاسم ابن الحسن(ع)؛

مادری که صبر در غم از دست دادن فرزند دیگر و نیز افتخار شهادت دامادش، شهید هاشم جلوداریان، از وی کوه صبر مجسم ساخت...

 

و شاید چه بسیار مادرها که در بزنگاه عاشورایی علی اکبر خود گفتند: خون جوان ما که از خون ابراهیم او رنگین تر نیست...

 

و تا مدت ها جوانان محل، در گروه شهید نوحیان پایگاه بسیج صاحب الزمان(عج) بیدگل، مشق عشق می کردند و شدند شهیدان اربابی ها و حمزه ای ها و رمضانی ها و یونسی ها و ....

 

امروز پیر و جوان هیئت، در بدرقه این مادر اشک ریختند و "مام محل" را به فرزند شهیدش سپردند.

 

این مصیبت جانسوز را به همه "شب هشتمی" های هیئت قاسم ابن الحسن(ع) علی الخصوص فرزندان و نوه های این مادر بزرگوار تسلیت می گویم.

 

یا مرتضی مددی!

 


بعد نوشت:

+ عنوان ماجون من از وبلاگی با همین نام (ماجون من) گرفته شده که نوه ها و فرزندان ایشان قبلا در آن می نوشتند.


++ شهید ابراهیم نوحیان بیدگلی، اولین شهید هیئت قاسم ابن الحسن(ع) بیدگل، متولد 1337 است که یازدهم آبان 1361 در عملیات محرم و در منطقه عین خوش شهد شهادت نوشید.


+++ برای از مادر شهید نوشتن، بعد از این که دیگر در بین ما نباشد، کار خوبی نیست. شرمنده ام. 


++++ من در حالی این وصیّت نامه را می‌نویسم که دلم مملوّ از عشق به اسلام،‌ قرآن و شهادت در راه معبود و رهبرم امام خمینی می‌باشد. اسلام تنها دین و آیینی است که تمام خودکامگان و دیگر مکاتب غیر اسلامی را از خود رانده و آن‌ها را جزو پلیدی‌ها و کفر و الحاد می‌داند. وصیّت به مادرم : خوب می‌دانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت را پیشة خویش سازی. (فرازهایی از وصیت نامه)

  • عبدالله قاسمی