شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

"شب هشتم" رو در آدرس زیر دنبال کنید:

https://sapp.ir/shabehashtom

صبـح شـد و بانـگ الرحیـل برخاست و قافلـه عشـق عـازم سفر تاریـخ شد... خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در "شـب هشتــم" سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هَیهاتَ ما ذلکَ الظَّنُّ بِک - ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟
راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرّحیل هر صبح در همه جا برمی خیزد، و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
الرّحیل! الرّحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کش کشانه به خویش می خواند.
شهید سید مرتضی آوینی-فتح خون-مناظره عقل و عشق


گفت: اگر برای خداست پس بگذار گمنام باشم....

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم


امام آمد...


مادر تعریف می کرد:

آن سال ما تلوزیون نداشتیم، با خانواده و دوستان چندتا خانه رفتیم. تا چند لحظه برنامه ورود امام خمینی(ره) را می دیدیم، تلوزیون خراب می شد و می رفتیم خانه ی یکی دیگر از آشنایان. یکی از این خانه ها، منزل شهید شکاری بود...


مادربزرگ تعریف می کرد:

12 بهمن، وقتی رادیو خبر ورود امام خمینی(ره) را اعلام کرد، پدر بزرگ از خوشحالی شیشه گلاب را برداشت و به کوچه دوید و در و دیوار خانه ها را گلاب باران می کرد...



یا مرتضی مددی

  • عبدالله قاسمی