بسم الله الرحمن الرحیم
سی (و یک) سال گذشت...
از روزی که گفتی:
آن عزیزی که از این خانواده رفته، برای خود رفته، من نیز به سهم خودم می روم...
از روزی که نوشتی:
شیعه حسین ابن علی(ع) هستم، و محال است نسبت به خطرهایی که به اسلام می رود بی تفاوت باشم.
سی (و یک) سال گذشت...
از روزی که هنگام آخرین وداع با مادر چشم انتظار خود گفتی:
مادر جان، این بار آخر است که می روم.
و سمت راست صورت خود را نشان دادی و گفتی:
خوب نگاه کن مادر، گلوله به همین جا برخورد می کند...
و خاله را که می خواست به مقصد نزدیکی برسانی اش؛ در کوچه و خیابان ها گرداندی و گفتی:
این دور را برای یادگار زدیم. چند روز دیگر مرا به روی دست ها می آورند و می گویند: "این گل پرپر ماست، خمینی رهبر ماست".
و سی (و یک) سال گذشت...
از روزی که در معرکه والفجر 8، خمپاره 60 نامرد، تو را هنگام نماز ظهر آسمانی کرد.
و در کربلای فاو، عاشورای خود را در آب و آتش رقم زدی...
و می گویند: شهیدی که در آب شهید می شود، اجر دو شهید دارد. و تو نیز؛
چرا که برای مولای خود به آب و آتش زده ای...
شهید علی محمد رمضانی بیدگلی، در بهمن ماه 1364، در عملیات والفجر 8، در منطقه نعل اسبی اطراف فاو، به شهادت رسید، در حالی که بیش از 3 سال از مفقود الاثر شدن برادرش علیرضا می گذشت.
یا مرتضی مددی
بعدنوشت:
+ در این میان، جای خالی والده بزرگوار شهیدان علیرضا و علی محمد رمضانی، حاجیه خانم سلمانی، بیش از پیش حس می شود...
پست فقط روضه بود
و ما فقط باریدیم