شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

فدایی سید علی

شب هشتم

"شب هشتم" رو در آدرس زیر دنبال کنید:

https://sapp.ir/shabehashtom

صبـح شـد و بانـگ الرحیـل برخاست و قافلـه عشـق عـازم سفر تاریـخ شد... خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در "شـب هشتــم" سال شصتم هجری مخاطب امام بوده اند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هَیهاتَ ما ذلکَ الظَّنُّ بِک - ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟
راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرّحیل هر صبح در همه جا برمی خیزد، و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته اند؟
الرّحیل! الرّحیل!
اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اکنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کش کشانه به خویش می خواند.
شهید سید مرتضی آوینی-فتح خون-مناظره عقل و عشق


گفت: اگر برای خداست پس بگذار گمنام باشم....

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «همسران شهدا» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم


هم قدم تا کربلا


چند روزیست هوا بارانیست...

 

باران نم نم لطافت خاصی به فضا بخشیده. اصلا در هوای بارانی انسان دلش می خواهد قدم بزند و یک نفس عمیق بکشد و طراوت را با جان و دل لمس کند...

 

ولی افسوس

 

افسوس که تو نیستی و این طراوت مسکّنی ضعیف و زودگذر است...

 

هر کجا هستی زودتر بیا؛

 

زود تر بیا! که دیگر این مسیر را به تنهایی نمی توان پیمود...

 

بیا که می ترسم؛

 

می ترسم! از این که این باب مفتوح دوباره بسته شود...

 

بیا که معراج منتظر است؛

 

معراج! جایی حوالی خیابان بهشت...


همسفر تا خدا


همسفر، هم قدم، هم دل، هم نفس؛

سفری در پیش است و همه این «هم» ها به «همسر»ی می رسد که باید با تو باشد در این سفر. کمک اوست که در رسیدن و چگونه رسیدن بسیار مهم است.

هم سفر را باید انتخاب کرد و یا باید به تو ببخشند بحثش جداست.

ولی در اهمیت و سخت بودن و حساس بودنش که حرفی نیست!؟

پس گفتن دارد این عبارت:


« الّا مَن رَحِمَ رَبُّک »

 

اللهم اختم لنا بالخیر و السعادة و الشهادة

 

وانتظروا انّا منتظرون...

 

 

یا مرتضی مددی


بعد نوشت:

+ چند روزیست که این گونه نوشتن یا ننوشتن فکرم رو مشغول کرده بود. بالاخره انسان به جایی می رسه که به یک هم قدم، یک همسفر، یک هم دل و یک هم نفس نیاز داره. حالا این که یکی گرایشات و روحیات خاصی داشته باشه دلیلی نمی شه که از این قاعده مستثنی بشه و یا نخواهد و یا نتواند که در این موارد هم بگوید و بنویسد.

++ در وسط راه از نوشتن این متن پشیمان شدم، اما نیم صفحه آخر سوره هود مرا از این پشیمانی منصرف کرد! «الا من رحم ربک»، «وانتظروا انّا منتظرون».

+++ نوشتن این گونه که سخت است بگذریم. مسیر پیش رو هم بسیار سخت است بگذریم. دعا کنید...

  • عبدالله قاسمی